کد مطلب:298723 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:203

اولین توطئه پس از رحلت رسول اکرم


ابوبكر بن عبداله بن ابی از طریق عایشه نقل می كند: «چون پیامبر صلی اللَّه علیه و آله رحلت فرمود ابوبكر در سُنحْ بود. پس عمر برخاست و به سخن درآمده گفت: به خدا سوگند رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نمرده است و دست و پای كسانی را كه گویند پیامبر مرده است خواهد برید. تا اینكه ابوبكر آمد و به عمر گفت ای سوگند خورده آرام باش. هر كس محمد صلی اللَّه علیه و آله را عبادت می كرده همانا كه او مرده است، و هر كس خدا را می پرستد، همانا خداوند زنده و جاودان است. عمر با شنیدن سخنان ابوبكر ساكت شد. [1] در حالیكه مردم قبل از آمدن ابوبكر آیاتی برای عمر قرائت كردند كه پیامبران نیز مانند دیگر مردم از دنیا می روند اما عمر آرام


نگرفت قصد او این بود كه مردم را متوجه خود كند كه با علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت نكنند تا ابوبكر از سُنْح برسد. و این دو مطلب ذیل گواه بر نیت اوست: ابن كثیر گوید، هنگامی كه آیه ی «... الیوم اَكْملتُ لكم دینكم...» نازل شد عمر می گریست، علت را از وی سؤال كردند گفت: بعد از كمالی نقصانی هست و او احساس كرد فوت پیامبر نزدیك است. [2] و هم چنین در روز بیعت عامه از سخنان دیروز خود عذرخواهی كرد. [3] .

«عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر در همان حال كه كنار جسد مطهر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بود احساس می كرد توطئه ای در شرف وقوع می باشد كه سیر زمان به زودی آن را آشكار می سازد در مقابل چشم حاضرین دستش را به سوی حضرت علی علیه السلام گشود و گفت دستت را بگشای تا با تو بیعت كنم، تا مردم بگویند عموی پیامبر با پسر عموی پیامبر بیعت كرد و دیگر دو نفر با تو مخالفت نخواهند كرد، مولای متقیان علی علیه السلام فرمود، عمو جان من بكار رسول خدا مشغولم. عباس پس از شنیدن این پاسخ دیگر سخنی نگفت. [4] .

هنگامی كه بنی هاشم مشغول تجهیز رسول خدا بودند گروهی از اصحاب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در سقیفه بنی ساعده اجتماع كردند تا برای پیامبر جانشینی انتخاب كنند و در همان روز رحلت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله با عبدالله بن عثمان (ابوبكر ابوقحافه) بیعت شد چنانكه در كتاب سیره ابن هشام آمده است آن را بیعت عامه گویند. [5] .


طولی نكشید كه این خبر ناگوار قلب و روح خسته و مصیبت زده ی حضرت فاطمه و علی علیهم السلام را بار دیگر در هم كوبید. صدای تكبیر مردم از مسجد به گوش آنها رسید. حضرت علی علیه السلام به عمویش عباس نگاه كرد و گفت چه شده است، كه در همین لحظه براء بن عازب در خانه رسول خدا را كوبید و گفت: ای گروه بنی هاشم با ابوبكر بن ابی قحافه بیعت شد. بعضی از بنی هاشم گفتند با ابوبكر بیعت شد با اینكه ما به محمد سزاوارتریم. مسلمانان با نبودن ما كاری انجام نمی دهند. عباس گفت: به پروردگار كعبه در حالی كه مهاجر و انصار درباره ی عظمت علی شك نداشتند، بیعت با ابوبكر را انجام دادند. [6] .

این دو واقعه ی ناگوار یعنی رحلت رسول خدا و بیعت با ابوبكر كه انحراف سریع مردم از خط رهبری پیامبر بود دردناكترین مصائبی بود كه بر حضرت فاطمه علیهاالسلام وارد شد و پس از بیعت سقیفه بود كه مردم متوجه مراسم تدفین پیامبر اكرم شدند و او را در همان حجره عایشه كه وفات یافته بود به خاك سپردند. [7] .


دخت گرامی رسول خدا فاطمه ی زهرا به سوی قبر پدر گرامیش شتافت و تربت مطهر قبر پدر را برداشته و می بوسید و می گریست و چنین زمزمه می كرد: چه كسی بر منبر و محراب پیامبر حاضر خواهد شد، چه كسی به فریاد دختر عزیز مرده ات خواهد رسید [8] فاجعه ی تو بر من بزرگ است و تسلی به كلی از من دور شده است پس گریه ام در هر زمانی تازه و نو است پدر جان: آنچنان مصیبت ها بر من باریدن گرفته اند كه اگر اینگونه بر روزها می باریدند روزها شب می شد. [9] .


[1] ر. ك: سيره ي ابن هشام، ترجمه ي اسحاق همداني، جلد دوم، ص 1121، طبقات، جلد دوم، صص 322- 331، كامل، جلد اول، صص 404- 403 و شرح ابن ابي الحديد، جلد اول، ص 178.

[2] ر. ك: البداية و النهاية، جلد سوم جزء پنجم، ص 189.

[3] ر. ك: طبقات، دوم، ص 324.

[4] علي بن ابي طالب، جلد اول، ص 229، هم چنين رجوع شود به الامامة و السياسة، جلد اول، ص 33.

[5] ر. ك: به سيره ي ابن هشام، جلد دوم، ص 1120.الطبقات الكبير، جلد سوم، ص 131. مروج الذهب جلد اول، ص 654. تاريخ يعقوبي، جلد دوم، ص 1. كامل، جلد دوم، ص 21.

[6] ر. ك: تاريخ يعقوبي، جلد اول، ص 523، علي بن ابي طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، جلد اول، ص 237.

[7] ر. ك: طبقات، جلد دوم، صص 349- 348. المدينة المنورة، صص 121 و 118 در اين صفحات آمده است: عايشه مدتي در همين حجره در كنار قبر پيامبر صلي اللَّه عليه و آله مي زيست سپس خواب ديد كه پيامبر صلي اللَّه عليه و آله از او مي خواهد كه از اين محل خارج شود گفته اند، به علت توطئه عايشه و طلحه و زبير در اين حجره عليه علي عليه السلام بود كه پيامبر به خواب عايشه آمد و فرمودند از اين محل بيرون رود.

[8] ر. ك: از ولادت تا شهادت فاطمه عليهاالسلام صص 257- 256.

[9] ناسخ التواريخ، جلد سوم، صص 193- 191.